خلاصهای از کتاب مقدس و کتابهای آن
دوم سموئیل -
داوود پادشاه میشود
اورشلیم
کتاب دوم سموئیل با تاجگذاری داوود توسط قبیله خودش، قوم یهودا، در حبرون آغاز میشود. حکومت او محدود شده بود به این دلیل که برخی از قبایل، همچنان به پسر بازمانده از شائول، ایشبوشِت، و فرمانده او اَبنیر وفادار بودند. اما پس از هفت سال، جنگ قدرت با ترور ایشبوشِت حل شد و داوود، پادشاه تمام اسرائیل شد. اولین اقدام او برای اتحاد قبایل، ایجاد پایتخت جدید در مرکز کشور بود. اورشلیم توسط درههای عمیق بخوبی محافظت میشد و از منبع آب خوبی برخوردار بود. داوود در آنجا قصری ساخت و برای تقویت عبادت خدا، صندوق عهد را از تبعید طولانی بیرون آورد. فلسطینیان در زمانی که کشور تقسیم شده بود او را رها کرده بودند و اکنون که او را یک چالش واقعی میدانستند، یک حمله پیشگیرانه علیه پایتخت جدید او آغاز، و او را مجبور به فرار کردند. اما با دعا و درخواست یاری از خدا، او نیرویی تازه یافت و در دو درگیری سرنوشتساز در وادیِ رِفائیم در خارج از اورشلیم، به جاهطلبیهای همسایگان سرسخت خود برای همیشه پایان داد.
باب هفتم از کتاب دوم سموئیل مهم است. این باب شامل یک وعده مهم است که خدا به داوود داد، و هم ردیف وعدههایی است که به ابراهیم و حوا داده شده است. پانصد سال قبل، موسی به مردم گفته بود که وقتی به سرزمین موعود رسیدند، خداوند یکی از شهرهای آنها را به عنوان محل عبادت دائمی خود انتخاب خواهد کرد. طبیعتاً، داوود امیدوار بود که این شهر، پایتخت جدید او، اورشلیم باشد. برای شروع کار، او به ناتان نبی گفت که میخواهد معبدی باشکوه و مناسب برای خدای خود بسازد. ناتان با پاسخی از جانب خداوند برگشت. او گفت که خدا از پیشنهاد او خشنود است، اما این وظیفه بر عهده فرزندش، مرد صلح، گذاشته خواهد شد. در عین حال، او افزود که خدا تصمیم گرفته برای داوود خانهای بسازد؛ نه خانهای از چوب و سنگ، بلکه یک خاندان یا سلسله پادشاهی. او گفت که یکی از فرزندان داوود بر تخت او خواهد نشست، که نه تنها پسر داوود، بلکه پسر خدا نیز خواهد بود و برای همیشه بر قوم خدا سلطنت خواهد کرد. برای حل این معما باید تا زمان تولد عیسی منتظر می ماند که هم از نسل داوود و هم پسر خدا بود.
این کتاب با موفقیتهای نظامی داوود در برابر کشورهای اطراف ادامه مییابد که منطقه وسیعی را از لبنان تا مرز مصر تحت کنترل خود درآورد. اما قرار بود از این قله غرور انسانی، به سختی پایین بیفتد. یک شب در حالی که لشکریانش در حال حمله به موآب بودند و داوود در بالکن کاخ خود استراحت میکرد، زنی زیبا را دید که در حیاط خانهاش خود را میشست و میل کرد که او را داشته باشد. و در کمال ناباوریاش، زن باردار شد. شوهرش یک فرمانده برجسته ارتش بود. داوود او را به اورشلیم فراخواند و به او پیشنهاد کرد که به خانه و نزد همسرش برود، به این امید که بنظر برسد که نوزاد متعلق به او است. اما اوریا از این امر پیروی نکرد. سپس داوود با سنگدلی نامهای به یوآب فرمانده ارتش نوشت که توسط خود اوریا حمل شده بود و از او میخواست که سرباز بیچاره را در خط مقدم قرار دهد تا کشته شود. سپس داوود با عجله با بیوه او، بَتشِبَع، ازدواج کرد تا زایمان مشروع اما زودرس به نظر برسد. این راهی بیش از حد ناشیانه برای فریب شهروندانش بود، و مطمئناً از چشم خداوند دور نمیماند. ماهها بعد ناتان نبی در خانه او را زد. داوود را در مَثَلی که در آن خود را محکوم میکرد به دام انداخت و عالیجناب گناهکار همایونی را برای اعتراف به خطاهای خود به پیشگاه خدا آورد. عمق پشیمانی او به وضوح در مزمور 51 نوشته شده است.
"مرا از تقصیرم به تمامی شستشو ده، و از گناهم مرا طاهر کن! به تو، آری تنها به تو، گناه ورزیدهام، و آنچه را که در نظرت بد است به عمل آوردهام ... شادی نجات خود را به من بازده، و به روحی راغب حمایتم فرما. آنگاه راههای تو را به عاصیان خواهم آموخت، و گناهکاران نزد تو باز خواهند گشت. خدایا، لکۀ خون را از وجود من پاک کن. ای خدایی که خدای نجات من هستی، و زبانم عدالت نجاتبخش تو را شادمانه خواهد سرایید. خداوندگارا، لبانم بگشا، تا دهانم ستایش تو را بیان کند."
نوزاد مرد. و همانطور که ناتان پیشبینی کرده بود، از آن روز به بعد، قتل و خونریزی خانواده داوود را از هم پاشید. اما گناه او بخشیده شد. داوود در حالت عادی زناکار یا قاتل نبود. ما باید نسبت به شیوههایی که قدرت، اخلاقیات را فاسد میکند هشیار باشیم. البته رحمت همیشگی خداوند نسبت به گناهکارانی که توبه میکنند نیز میتواند مایه تسلی خاطر ما باشد.
هفت بابی که در ادامه میآید، به وضوح نفرینی را که داوود بر سر خانواده خود آورده بود نشان میدهد. پسر بزرگترش توسط اَبشالوم، نفر دوم درصف تاج و تخت، به قتل رسید. سپس اَبشالوم کودتایی را علیه پدر خود ترتیب داد، بدون هیچ هشداری به او حمله کرد و داوود را مجبور کرد برای نجات جان خود فرار کند. این شورش که تقریباً موفقیت آمیز بود، با مرگ پسر داوود در جنگ، خاتمه یافت، و شاه داغدار را برای بازگشت به تاج و تخت خود در امان گذاشت.
نقطه اوج کتاب دوم سموئیل در باب آخر آمده است. داوود ترغیب شده بود که رعایای خود را سرشماری کند، احتمالا برای اینکه بتواند به دستاوردهای خود ببالد. اما خدا که از قبل به دلیل بیدینی قوم خود عصبانی بود، طاعونی فرستاد که تعداد آنها را به شدت کاهش داد. داوود وحشتزده، درخواست کرد که مجازات بر خودش وارد شود، همانطور که عیسی، از نوادگان خود او، در سالهای بعد گناهان مردم را بر دوش میکشد. و درست به موقع، در آن ساعت، خدا مکان مذبح و معبد خود را به پادشاه سالخورده آشکار کرد. قرار نبود در شهر داوود باشد، آنطور که او زمانی امیدوار بود، بلکه اندکی به جانب شمال، در کوه موریا. آنجا مکانی بود که ابراهیم برای قربانی کردن پسر محبوبش اسحاق آماده شده بود، و نزدیک به محلی بود که عیسی قرار بود مصلوب شود، خارج از دیوارهای شهر. صخرههای ناهمواری که معبد در اطراف آنها ساخته شده بود، هنوز هم وجود دارد و توسط زیارتگاه مسلمانان پوشانده شده است.
مراحل مهم در تاریخ بشر
شاید در این مرحله مفید باشد که داستان کتاب مقدس را تا اینجا در یک بازه زمانی از تاریخهای بسیار تقریبی قرار دهیم:
2400 ق م
طوفان
2100 ق م
ابراهیم
1450ق م
خروج
1000 ق م
داوود