top of page
Daniel 2.jpg

رویای نبوکدنصر (دانیال 2)

دانیال - پیامبر رویاها

دانیال، آخرین پیامبر از چهار پیامبر بزرگ است. او مانند حزقیال به عنوان اسیر به بابل برده شد‌‌، جایی که نبوکدنصر او را با استعداد تشخیص داد و سرانجام به عنوان مشاور عالی رتبه پادشاه ارتقا یافت. در این موقعیت، او می‌توانست به پادشاه بت‌پرست احترام به خدای اسرائیل را آموزش دهد تا به این وسیله بر نحوه برخورد با قوم خودش تأثیر بگذارد. بنابراین ما سه پیامبر بزرگ داریم که همگی همزمان فعال هستند‌‌، یکی در اورشلیم و دو نفر در بابل. مطمئناً خداوند در این برهه حساس مراقب قوم خود بود.

دانیال و سه تن از دوستانش در جوانی برای آموزش در دانشگاههای بابل انتخاب شدند و زبان و فرهنگ را فراگرفتند. دانیال زمانی مشهور شد که پادشاه از یک کابوس بیدار شد اما جزئیاتش را به خاطر نمی‌آورد. تعبیر خواب برای بابلی‌ها مهم بود زیرا آنها علاقه زیادی به دانستن آینده داشتند. پادشاه وقتی که متخصصانش نتوانستند خواسته او را برآورده کنند عصبانی شد، بنابراین دانیال از خدای اسرائیل خواست که این رویا را برای او آشکار کند. مانند یوسف که قرنها قبل در برابر فرعون ایستاده بود، قدرت تفسیر به او داده شد. پادشاه، مجسمه غول‌پیکری را دیده بود که از چهار فلز مختلف ساخته شده بود که روی پاهایی از آهن و گل ایستاده بود. سنگی از آسمان به تمثال برخورد کرد، آن با خاک یکسان کرد، سپس رشد کرد تا اینکه تمام جهان را پر کرد. و تعبیر؟

خداوند به پادشاه، نمایی شگفت‌انگیز از کل تاریخ جهان، درست تا زمان پایان داده بود. دانیال گفت که سر طلای مجسمه نشان دهنده امپراتوری بابل بود. پس از آن امپراتوری دیگری، سپس دیگری و سپس دیگری. پس از آن دیگر امپراتوری جهانی وجود نخواهد داشت تا زمانی که سنگی از آسمان، پادشاهی جدیدی را به ارمغان آورد که تا ابد باقی خواهد ماند. با نگاهی به گذشته، می‌توانیم ببینیم که این دقیقاً همان چیزی است که اتفاق افتاده است. هنگا‌‌می‌که بابل سقوط کرد، امپراتوری ماد-پارس بر قلمرو آن تسلط یافت. سپس یونانیان و در نهایت امپراتوری روم بودند که مانند دو پای بلند مجسمه، بیشترین دوام را داشتند. اما پس از سقوط روم، پادشاهی جهانی دیگری تا کنون وجود نداشته است. مانند آهن و گِل، جهان ما توسط ترکیبی از دولتها اداره ‌‌می‌شود‌‌، بدون انسجام واقعی بین آنها. بنابراین‌‌، رویداد بعدی‌‌، خواننده عزیز‌‌، باید بازگشت عیسی ‌‌(سنگ‌‌) از بهشت باشد تا این جهان ناکام را به پادشاهی خدا تبدیل کند.

سه دوست دانیال نیز دوران خود را سپری می‌کردند. سالها بعد‌‌، نبوکدنصر تصمیم گرفت که قدرت و اهمیت خود را در معرض دید عموم قرار دهد. او یک بت باشکوه با روکش طلا بر روی یک ستون، که ارتفاع آن 90 فوت (27 متر) بود، سفارش داد و آن را در یک فضای باز وسیع قرار داد. سپس به همه فرمانداران امپراتوری بزرگ خود دستور داد در مراسم تقدیم شرکت کنند. آنها از دوردست‌ها، از مصر و کَرکِمیش وارد بابل شدند (هیچ کس جرات ناراحت کردن پادشاه را نداشت)، همگی بهترین لباسهای خود را پوشیده بودند. سپس روز بزرگ فرا رسید. منادیان به زبان‌های مختلف فریاد زدند که وقتی ارکستر شروع به نواختن کرد، همه باید در برابر خدای جدید نبوکدنصر تعظیم کنند. همه فرمان بردند و هزاران نفر از مقامات مانند ذرت هنگام وزش باد شدید، به روی صورت افتادند. همه به جز سه نفر. سه دوست دانیل توافق کرده بودند که نمی‌توانند اصول خود را زیر پا بگذارند. شریعت موسی می‌گوید: "هیچ تمثالی نتراشیده و در برابر آنها سر تعظیم فرود نیاورید." بنابراین آنها امتناع کردند. نبوکدنصر خشمگین دستور داد تا آنها را زنده زنده بسوزانند، اما دقایقی بعد وقتی دید که شعله‌ها آنها را لمس نکرده و فرشته‌ای با آنها در آتش ایستاده بود، شگفت‌زده شد. هنگا‌‌می‌که آنها سالم ظاهر شدند، او فهمید که خدای آنها حتماً قویتر از خدای او است. و نتیجه این بود که حاضران با این خبر به سرزمین‌های خود بازگشتند، نه درباره تمثال طلایی نبوکدنصر، بلکه با این خبر که چگونه سه یهودی شجاع با او مخالفت کرده بودند و در عین حال توسط خدای خود نجات یافته بودند. چیزی که تحملش فراتر از غرور انسانی است!

کتاب دانیال پر از داستان‌های عالی است که باید آنها را خواند. دانیال تا پیری به خدمت در بابل ادامه داد و در سال 538 قبل از میلاد شاهد سقوط شهر به دست مادها و پارس‌ها بود، همانطور که او پیش‌بینی کرده بود. با این حال، او را از بازنشستگی فراخواندند تا به دولت جدید کمک کند. او توسط داریوش، فرمانروای جدید، به عنوان رئیس قوه سه گانه (سه وزیر) منصوب شد که عهده‌دار اداره کشور در آرامش بودند. شاید داریوش دریافت که دانیال فرهنگ و آداب و رسوم بابل را بهتر از همکاران ایرانی خود ‌‌می‌داند. به هر حال‌‌، دو وزیر دیگر به دانیال حسادت کردند و نقشه سقوط او را طراحی کردند. آنها نتوانستند هیچ ایرادی در کار او بیابند‌‌، زیرا او فردی صادق بود. بنابراین آنها شاه را متقاعد کردند که فرمانی صادر کند که بر اساس آن هرکسی که به مدت سی روز از کسی بجز پادشاه چیزی درخواست کند‌‌، اعدام ‌‌می‌شود. به اندازه کافی بی‌ضرر به نظر ‌‌می‌رسید و پادشاه اوراق را امضا کرد. دو وزیر حسود مشتاقانه جلوی خانه دانیال رژه می‌رفتند. آنها ‌‌می‌دانستند که او همیشه روزی سه بار در بالکن به خدای خود دعا ‌‌می‌کند. آیا او تصمیم ‌‌می‌گیرد برای اجتناب از فرمان‌‌، یک ماه دور از چشم‌ها نماز بخواند؟ دانیال ‌‌می‌دانست که چشم جامعه یهودیان به دنبال رهبری او است. او مصالحه نمی‌کند. به عنوان نشانه‌‌، پنجره‌هایش را باز کرد و به زانو افتاد. این تمام چیزی بود که آنها نیاز داشتند. به زودی پیرمرد در دادگاه محاکمه شد، متهم به نقض قانون شد، گناهکار شناخته شد و به لانه شیر انداخته شد. اما این پایان کار او نبود. هنگا‌‌می‌که داریوش پادشاه صبح روز بعد به دخمه اجرای حکم رفت و مهر سلطنتی را از روی سنگی که نقش در را داشت باز کرد، پیامبر ایماندار هنوز زنده بود. خدایش او را از دست شیرها نجات داده بود. و بار دیگر فرمانی در سراسر امپراتوری جدید صادر شد و خدای یهودیان را گرا‌‌می ‌داشت. جالب اینجاست که با این اتفاق حالا دو پیامبر هستند (ارمیا و دانیال) که زنده در گوری انداخته می‌شوند که درِ آن با سنگی مهر و موم شده و بعد از مدتی آزادانه بیرون می‌آیند. آنها پیشگویی شگفت‌انگیزی از آنچه برای عیسی اتفاق افتاد هستند. او نیز به دروغ متهم شد، اعدام شد، در پشت سنگ مهر و موم شده دفن شد، اما پس از آن، در کمال تعجب همه، از مردگان زنده شد.

بقیه نوشته‌های دانیال از ‌‌باب هفتم به بعد مربوط به پیشگویی‌های آینده است که به طور باورنکردنی در تاریخ بعد از آن حقیقت می‌یابد. این ‌‌باب‌ها به دوره‌های قبلی بازمی‌گردند؛ آنها مربوط به زمان بَلشَصَر، آخرین پادشاه بابل است. دانیال دو مجموعه رویای خاص خود را داشت. در مرحله اول‌‌، چهار حیوان به نوبت از دریا بیرون آمدند؛ یک شیر، یک خرس، یک پلنگ و یک جانور اژدها مانند.

در دو‌‌می‌مسابقه‌ای بین یک قوچ و یک بز نر مشاهده کرد. چهار جانور ‌‌باب هفت با چهار امپراتوری در رویای نبوکدنصر مطابقت دارند‌‌، اما این بار، چهارمین یعنی امپراتوری رومی، به شکلی تغییر یافته به راه خود ادامه می‌دهد و به قوم خدا تا زمان پایان، ظلم می‌کند، زمانی که در روز آخر نابود می‌شود. قوچ و بز نر در ‌‌باب هشتم به عنوان فرمانروایان ایران و یونان مشخص شده‌اند و تاریخ نشان ‌‌می‌دهد که دانیال درست ‌‌می‌گفت؛ قدرت ایران قبل از قدرت فزاینده یونان سقوط کرد. شاید شگفت‌انگیزترین پیشگویی در ‌‌باب یازدهم، شرحی طولانی از جنگ‌های آینده بین پادشاهان سلوکی شمال، مستقر در سوریه، و بطلومیان مصر است. در این ‌‌باب حدود 15 پادشاه یا ملکه ذکر شده است (از جمله کلئوپاترای بدنام)‌‌، و این ‌‌باب شامل تصویر واضحی از ظهور امپراتوری روم، حدود سه قرن و نیم پس از مرگ دانیال است. این کتاب‌‌، مانند بسیاری از پیشگویی‌ها‌‌، با پرش به زمان پایان‌‌، و نسخه دانیال از نابودی پادشاهی روزهای آخر از جانب شمال کوههای اسرائیل به پایان ‌‌می‌رسد. پیامبر سالخورده که از اینکه این همه رویداد باید قبل از پادشاهی خدا اتفاق بیفتد نگران بود‌‌، با این کلمات محبت‌آمیز تسلی ‌‌می‌یابد:

"تو استراحت خواهی یافت و در انتهای ایام در جایگاه مقرر خویش بر پا خواهی ایستاد." (دانیال 12: 13)

گاهشمار پیامبران و پادشاهان

ممکن است مفید باشد که در این مرحله نشان داده شود که چگونه چهار پیامبر بزرگ با سلطنت پادشاهان معاصر خود مطابقت دارند:

Daniel timeline.jpg
bottom of page