خلاصهای از کتاب مقدس و کتابهای آن

"برای هر چیز زمانی است" (جامعه 3: 1)
جامعه - تهی بودن زندگی بدون خدا
عنوان انگلیسی عجیب و غریب این کتاب کوتاه برگرفته از نامی است که در ترجمه یونانی عهد عتیق[1] به آن داده شده است. "جامعه" از همان ریشه واژه عهد جدید برای "کلیسا" آمده است؛ اجتماعی از افراد فراخوانده شده. عنوان عبری در لغت به معنای "گردهمایی" است. شاید تصور این باشد که باید دور هم جمع شویم تا به سخنان واعظی که خود را در اولین آیه معرفی میکند گوش فرا دهیم. او میگوید که پسر داوود و پادشاه اورشلیم است که بدون شک او را با سلیمان مرتبط میکند.
جامعه خلاصه تجربیات مردی است که به همه چیزهایی که این جهان میتواند ارائه دهد دسترسی داشته است. سلیمان فوقالعاده ثروتمند بود و میتوانست خود را با سرگرمیهای مجلل، پروژههای بزرگ ساختمانی، حرمسرای بزرگ و موسیقیهای دلنشین سرگرم کند. او در باب دوم میگوید همه آنها را امتحان کرده و با این وجود او هیچ رضایت پایداری از دستاوردهای خود پیدا نکرده است.
"... هرآنچه چشمانم آرزو میکرد، از آنها دریغ نمیداشتم، و دل خویش از هیچ لذت محروم نمیساختم، زیرا دل من در تمامی محنتِ من شادی میکرد، و این پاداش همۀ زحماتم بود. آنگاه در هرآنچه دستانم به عمل آورده بود و محنتی که در این کار کشیده بودم تأمل کردم؛ اینک تمام آن بطالت بود و در پیِ باد دویدن. و زیرِ آفتاب هیچ منفعتی نبود." (جامعه 2: 10-11)
این کتاب به یک حقیقت اساسی در مورد تلاش انسان اشاره میکند. هر چه داریم، بیشتر میخواهیم. ما ماهها اضافه کاری میکنیم تا برای یک ماشین جدید یا یک تعطیلات عالی پسانداز کنیم، و وقتی آن را خریدیم، متوجه میشویم که یک مدل بهروز و قدرتمندتر یا یک اقامتگاه شیکتر برای سفر وجود دارد، و دوباره در تلاشیم تا آخرین یا بزرگترین یا آن چیزی را که میبینیم همسایگان ما توانایی پرداخت آن را دارند بدست آوریم.
خوشبختی گریزان است. این ناشی از مالکیت یا بالا رفتن از نردبان اجتماعی نیست. در حقیقت، ممکن است مرد فقیر از ثروتمندان شادتر باشد.
"شخصِ پولدوست هرگز از پول سیر نمیشود، و نه دوستدار ثروت از درآمدِ خویش. این نیز بطالت است. ... خوابِ کارگر شیرین است، خواه کم خورَد، خواه زیاد؛ اما سیریِ ثروتمند نمیگذارد او بخوابد." (جامعه 5: 10و 12)
و سلیمان با کنایه اظهار میکند که زندگی غیرقابل پیشبینی است. او میگوید: "دست زمان و حادثه در کار است". غالباً یک میلیونر، جوان میمیرد و مجبور است ثروت خود را برای دیگران بگذارد که به سرعت آن را هدر میدهند. قبل از اینکه متوجه شویم، پیر شدهایم و زندگی را از دست دادهایم. آخرین باب کتاب با تصویری واضح از ضعف پیری و اجتناب ناپذیر بودن مرگ به پایان میرسد. او میگوید: "آنگاه آدمی به منزلگه جاودانی خویش رهسپار میشود، و نوحهگران در کوچهها روان میگردند." (جامعه 12: 5)
همه چیز بسیار تیره و تار به نظر میرسد. و حقیقتاً جدا از خدا، زندگی خالی است. سلیمان بر کلمه "بطالت" (پوچی) به عنوان حاصل جمع فعالیتهای انسانی تأکید میکند. هر کاری که "زیر آفتاب" انجام میدهیم به گور ختم میشود. ما باید چشمان خود را فراتر از خورشید به سمت عرش خدا بلند کنیم، و ببینیم که این زندگی به عنوان یک میدان آزمایش در نظر گرفته شده است، محل آماده سازی برای زندگی آینده که در آن بتوانیم در حضور او زندگی کنیم. کلام آخر سلیمان در مورد این موضوع چنین است:
"حال که همه چیز را شنیدیم، ختم کلام این است: از خدا بترس و فرامین او را نگاه دار، چراکه انسان بودن بهتمامی همین است. زیرا خدا هر عمل و هر امرِ مخفی را، چه نیک و چه بد، به محاکمه خواهد آورد." (جامعه 12: 13-14)
[1] Septuagint