خلاصهای از کتاب مقدس و کتابهای آن

منشور کوروش
عِزرا و نِحِمیا - مردان بازسازی
یهودا و ملتهای اطراف تحت فشارهای بابل ناله میکردند. از نظر ظاهری، خدایان بابل قویتر از خدای اسرائیل بودند. اما اِشعَیا و اِرمیا اصرار داشتند که سقوط اورشلیم، مجازات خدا برای توبه نکردن قومش از گناهانشان بود. و آنها وعده دادند که خدای مهربان، روزی آنها را دوباره به این سرزمین بازمیگرداند. ارمیا در واقع یک دوره زمانی را "خداوند میگوید" نامگذاری کرد، او نوشت:
"چون هفتاد سالِ بابِل به سر آید، من به یاری شما خواهم آمد و با بازگردانیدن شما بدین مکان، وعدۀ خود را برای شما تحقق خواهم بخشید." (ارمیا 29: 10)
نبوکدنصر در سال 612 قبل از میلاد به پدرش کمک کرد تا نینوا پایتخت آشور را نابود کند. او در سال 605 قبل از میلاد تنها فرمانروای امپراتوری بابل شد. پادشاهی قدرتمند او از مصر تا ایران امتداد داشت. اما این امپراتوری توسط کوروش پادشاه ایران و داریوش مادی در سال 539 قبل از میلاد تسخیر شد و یکشبه سقوط کرد. حالا تقریباً نزدیک به هفتاد سال گذشته است. و حدس بزنید چه شد؟ کوروش در اولین سال خود فرمان عفو صادر کرد و به اسیران یهودی در بابل اجازه داد تا به خانه خود بروند، همانطور که در دوم تواریخ 36: 21-23 توضیح داده شده است. اگر خواهان تأیید این موضوع هستید، بنای یادبود او با این فرمان در موزه بریتانیا در لندن قابل مشاهده است. پیشگویی کتاب مقدس به طرز شگفتانگیزی دقیق است!
دو کتاب عزرا و نحمیا، بازگشت را توصیف میکنند. شادی و هیجان زیادی در بین تبعیدیان وجود داشت زیرا خانوادههای فهرست شده در باب دوم کتاب عِزرا موافقت کردند که برگردند و معبد را بازسازی کنند. اما بخاطر سختیهایی که هنگام رسیدن به آنجا با آن روبرو شدند، خانهها و مزارع ویران شده که طی دهها سال با علف هرز پوشیده شده بود، شور و اشتیاق آنها فروکش کرد. آنها بنیان یک معبد جدید را گذاشتند، که البته همانجا متوقف شد. باب چهارم کتاب عزرا، فهرستی از مخالفتهای سایر مردم (غیر یهودیان) که در زمان غیبت آنها از سرزمینشان استفاده برده بودند، ارائه میدهد. بیست سال بعد و تنها با تشویق پیامبران، حَجّی و زکریا، بود که معبد تکمیل شد.
خود عزرا برای اولین بار در باب هفتم کتابش، حدود 58 سال بعد (حدود 458 قبل از میلاد) به صحنه میآید. او موج دوم مهاجران از بابل را رهبری کرد. او تصمیم گرفت تا با آموزش شریعت موسی، وضعیت معنوی بازگشتکنندگان را بهبود بخشد. او با موفقیت داریوش پادشاه ایران را متقاعد کرد که از مأموریت او حمایت کند. عبارت ماندگار او در حال سازماندهی این سفر چنین بود: "دست خداوند، خدای من بر من بود". اصلاحات لازم بود. او در بدو ورود، مردم اورشلیم را به خاطر ازدواج با زنان خارجی توبیخ میکند.
نِحِمیا متعلق به دوران سلطنت اردشیر در سال 444 قبل از میلاد است. هجده سال پس از ورود عزرا به اورشلیم، نحمیا، یهودی مهم دربار پادشاه ایران، از وضعیت ویران شده اورشلیم باخبر شد و مانند عزرا، درخواست کرد که به آنجا رفته و دیوارها و دروازههای شکسته را بازسازی کند. خداوند در پاسخ به دعای او، دل شاه را نرم کرد و او با اختیار برای خرید مصالح و تکمیل تعمیرات به راه افتاد.
کتاب کوتاه او بسیار جذاب است. این کتاب بعنوان یک زندگینامه نوشته شده است و سرسختی و شجاعت او در هنگام غلبه بر موانع پشت سر هم، یک قرن آوارهای انباشته، دشمنان غیر یهودی که در وضعیت موجود رشد کردند، تهدید به ترور و گِلههای سازندگان، را ثبت میکند. خوب است که عزرا را در کنار نحمیا در روز کفاره، پس از تکمیل دیوارها، در حال رهبری عبادت و تعلیم شریعت موسی، میبینیم. وقایعنگار میگوید: "آنان از کتاب، یعنی از تورات خدا، میخواندند و آن را توضیح داده، مفهومش را بیان میکردند تا مردم آنچه را که قرائت میشد، دریابند." (نحمیا 8: 8) این نمونه خوبی است از اهمیت خواندن کتاب مقدس در ملاء عام و ادای احترام به ایمان این دو مرد که نشان میدهد با کمک خدا میتوانیم کارهای بزرگی انجام دهیم.