top of page
  • Facebook
  • Twitter
  • Instagram

پیدایش - سرآغاز

"در آغاز، خدا آسمانها و زمین را آفرید." (پیدایش 1: 1)

آیه آغازین کتاب مقدس، این کره بزرگی را که با آشفتگی در آن زندگی می کنیم به تصویر می کشد. در اعماق تاریکی، آبها به این طرف و آن طرف خروشان است. اما خداوند خالق، در شش روز فعالیت متمرکز و نیرومند و با توان بی حد و حصر قدرت روح خود، آن آشفتگی را به دنیای جدیدی از نظم و زیبایی تبدیل می کند. او روشنایی را در خورشید به جریان می اندازد، زمین را خشک می کند، درختان و علف‌ها را در زمین می رویاند، و برای دریا و زمین و آسمان، سهمی از انواع گونان اشکال مختلف حیات که هر کدام قادر به بازتولید خود هستند، قرار می‌دهد. سپس طراح بزرگ، دست از کار می کشد تا در آنچه آفریده شادمانی کند و هفتمین روز را برای انسانی که خلق کرده بود به عنوان روز استراحت اعلام می کند. خیلی جالب است که ما هنوز هم زندگی خود را با مقیاس گروه‌های هفت روزه اندازه می‌گیریم و آنها را هفته می نامیم.

داستان با جزئیات بیشتر ادامه می یابد. در باب دوم، ما با انسان و جانوری روبرو می شویم که از مواد معدنی موجود در خاک شکل گرفته و با نَفَس خدا زنده شده اند. این نیروی حیاتی است که برای سال ها ادامه می یابد تا زمانی که بدن ما فرسوده شود یا در تصادف، جنگ یا بیماری آسیب ببیند. سپس یک روز، برای آخرین بار، دم و بازدم می کنیم و قلب مان می ایستد. البته این سرنوشت غم انگیز در باب سوم معرفی شده است.

انسان (آدم) و شریکش حوا که از پهلوی او ساخته شده بود و در ازدواج با او یکی شده بود، در بهشت، باغی پر آب، زندگی می کردند. در آنجا تابع قانون خدا بودند که گفت: "تو می‌توانی از هر یک از درختان باغ آزادانه بخوری اما از درخت شناخت نیک و بد زنهار نخوری." سالها بعد، روزی مار، حوا را فریب داد تا فرمان خدا را زیر پا بگذارد و او نیز با آدم صحبت کرد تا در انجام این نافرمانی به او بپیوندد. به زودی این جفت انسان در برابر داور بزرگ قرار گرفته و محکوم به مرگ شدند، نه بلافاصله، بلکه هلاکتی گریز ناپذیر در پایان عمر. این خبر شوم با خروج از بهشت همراه شد تا در آینده غذا را فقط با زحمت و عرق ریختن به دست آورند.

اگر خدای ما بخشنده نبود این موقعیت بشری، که همه ما آن را به میراث برده ایم، واقعاً شوم می بود (به یاد داشته باشید که همه ما قوانین خدا را زیر پا می گذاریم و بنابراین مستحق همان حکم آدم هستیم). نظر به اینکه ما در چنین مخمصه ای گرفتار آمدیم، خدا شیوه ای برای رسیدن به دوستی دوباره با او و زندگی ابدی برای ما فراهم کرده است. به پیدایش3: 15 نگاه کنید تا طعم بسیاری از شگفتی‌های پنهان درکتاب مقدس را بچشید. مار، حوا را فریب داده بود تا قانون خدا را زیر پا بگذارد که کتاب مقدس آن را گناه می نامد. از این لحظه به بعد، مار در کتاب مقدس مترادف گناه می شود. بنابراین در این عبارت مرموز، که در نگاه اول واضح به نظر می رسد، که انسان ها و مارها با یکدیگر کنار نمی آیند، خداوند به طرز ماهرانه ای وعده می دهد که یکی از فرزندان حوا روزی گناه را نابود خواهد کرد. او سر مار را خواهد کوبید.

حل "معمای مار" تنها زمانی آسان شد که هزاران سال بعد، عیسی آمد. عیسی، فردی از نسل حوا که همواره بر وسوسه گناه غلبه کرد، دستگیر شد و به غلط، متهم شناخته شد. داوطلبانه مُرد. حكمي كه سزاوارش نبود. و درد صليب را تحمل كرد تا بتواند کاملا در انسانيت ما سهیم شود. امکان نداشت او که به قبر سپرده شده بود، بر اساس عدالت در آنجا بماند، زیرا مردی بی‌گناه بود. در روز سوم خداوند او را از مرگ به حیات جاویدان برخیزاند. در این مرحله، قدرت مار شکسته شد. و این امکان برای ایمانداران به مسیح فراهم شد تا گناهانشان بخشیده شود و در روز قیامت همچون عیسی از مرگ برخیزانده شوند. به طرز شگفت‌انگیزی، محتوای انجیل در بابها اولیه پیدایش آمده است!

پس از اخراج از باغ عدن، آدم و خانواده اش، خدا را در دروازه بهشت سابق خود عبادت کردند. از آنجا می توانستند راه درخت حیات را ببینند. کروبیان آتشین (احتمالاً فرشتگان) و شمشیری آتش‌بار، راه خوشبختی و رفاقت با خدا را مسدود کردند. با این وجود، این امید پیش روی آنها بود که روزی به وقت خداوند و زمانی که او مناسب بداند، بتوانند از میوه درخت زندگی بخورند و برای همیشه زندگی کنند. این امر تنها از طریق مرگ پسر خدا امکان‌پذیر خواهد بود. بدین ترتیب آنها ملزم شدند تا در مکان های تعیین شده و در مواقع مورد نیاز، حیواناتی به جهت قربانی تقدیم کنند که طبق دستور خداوند باید بی عیب و نقص می بودند تا نمادی از پسر عزیز او باشند.

نزاع بر سر تقدیم قربانی بود که به ثبت اولین قتل منجر شد. قائن، پسر بزرگ آدم، از آوردن بره نخست زاده خودداری کرد و سبزیجاتی که در خانه پرورش داده بود را جایگزین آن کرد. اما سبزیجات، هر چند به خوبی تمیز شوند، نمی توانند نشان دهنده سرورمان عیسی باشند. قربانی قائن پذیرفته نشد. او با خشم ناشی از حسادت، برادر کوچکترش هابیل را که خواست خدا را بجا آورده بود، کشت. حیرت‌انگیز است که حتی امروزه بسیاری از مردان و زنان انتخاب می کنند که خداوند را در قالب ادیان اختراعی خود پرستش کنند و نه در اطاعت ساده ای  که خداوند خواسته است. قائن از محضر خداوند رانده شد.

هزار سال بعدی تاریخ بشر، در چند آیه خلاصه شده است. باب های چهارم و پنجم پیدایش، شجره نامه های دو رقیب را ثبت می کند، یکی نسل قائن و دیگری نسل شیث، که جایگزین هابیل شده بود. خانواده قائن، قوی، جنگاور و خودخواه بودند و به خدا احترام نمی گذاشتند. در مقابل، قوم شیث ایماندار بودند و احکام خداوند را رعایت می کردند. سرانجام صبر طولانی خالق به سر آمد. خانواده قائن جهان را پر از خشونت و خونریزی کرده بود. راه خدا، مسیری که او برای زندگی به بشر آموخته بود، به تباهی کشیده شد و مردم هر چه را که دوست داشتند انجام می دادند. زمان پاکسازی دنیا و شروع دوباره فرا رسیده بود.

ماجرای طوفان در باب های ششم و هفتم پیدایش به خوبی یادآور قدرت خداوند در داوری دنیای انسان ها و رحمت خداوند در حفظ فرزندان نوحِ ایماندار است. او عادل را با شریر محکوم نمی کند. وقتی آبها فرو نشست، نسل سه پسر نوح، زمین را دوباره پرکردند. سه شاخه اصلی انسانهای امروزی یعنی سیاهان، آسیایی- اروپایی‌ها و سامی های یهودی و عرب از آنها سرچشمه گرفتند.

جای تعجب نیست که قلب سرکش انسان تغییر نکرد. فرزندان نوح در بین النهرین که مهد تمدن، شناخته شده است مستقر شدند و شروع به ساختن شهرهای بزرگ در زمین های هموار کردند. در تلاش برای پیشی گرفتن از خالق، مردم برج بابل را طراحی کردند که از آنها در مقابل سیل دیگری که ممکن است بیاید محافظت کند. هرچند خدا گفته بود که دیگر سیلی نخواهد فرستاد. فرشتگان (پیام آوران جاویدان خدا) در تدبیری ساده، با به هم ریختن زبان آنها، مانع از انجام کار شدند. پس از آن قبایل متفرقه در زمین گسترش یافتند.

از این نقطه به بعد، کتاب پیدایش روی خانواده مردی به نام ابراهیم که پدر یهودیان و اعراب است تمرکز می کند. یکی از فرشته‌ها از قهرمان ما، عابدی مومن به خدا، می خواهد که خانه راحت خود را در اور، ترک کند. شهری که ویرانه‌هایش در عراق هنوز تماشایی است. علیرغم همه چیزهای نامعلوم و همچنین سن بالا، او راهی سرزمینی ناشناخته می شود. پاداش او، وعده یک خانواده بزرگ و به ارث بردن دائمی سرزمینی بود که خدا او را به آنجا می برد. زمانی که به آنجا رسید، مشخص شد که آن سرزمین، کنعان یا همان اسرائیل امروزی است.

زندگینامه جذاب پدر ایمان، 13 باب کامل از کتاب مقدس را دربرمی گیرد. ایمان ابراهیم به خدا، بارها و بارها مورد آزمایش قرار گرفته بود. به او وعده پسری داده شده بود، اما 25 سال طول کشید تا بچه به دنیا بیاید. وعده زمینی که در آن اردو زده بود به او داده شده بود، اما تا روز مرگش بجز یک قطعه قبرستان که پول آن را نقداً پرداخت کرده بود، مالک چیزی نبود. همانطور که نویسنده عبرانیان در عهد جدید بیان می کند او با ایمان مرد و معتقد بود خدا زمینی را که در آن دفن شده است به او می دهد. این بدان معناست که ایمان ابراهیم فراتر از مرگ بود. او به رستاخیز از مرگ اعتقاد داشت. او باور داشت که خدا روزی او را زنده خواهد کرد تا بتواند آن زمین را برای همیشه به ارث ببرد. به همین دلیل است که پولس رسول می گوید "انجیل" به ابراهیم بشارت داده شده بود.

ابراهیم دو پسر داشت. یکی از آنها از کنیز او، هاجر، متولد شد. این پسر، اسماعیل، جد بزرگ نژادهای عرب بود. دیگری اسحاق بود، پسر همسر اصلی اش سارا، که به طور معجزه‌آسایی در کهنسالی سارا به دنیا آمد. خداوند انتخاب کرد که اسحاق وارث وعده‌های ابراهیم باشد و آن‌ وعده‌ها را وقتی که  این مرد جوان بزرگ شد نیز تکرار کرد. یکی از حوادث تکان‌دهنده که در باب 22 آمده است، درباره آخرین و بزرگترین آزمایش ابراهیم است. فرشته خداوند از او می خواهد که اسحاقِ محبوب خود را به عنوان قربانی در تپه ای  که در فاصله سه روزه در خارج از اورشلیم قرار داشت (احتمالاً کوه موریا) قربانی کند. داستان رنجی که پیرمرد در سرگردانی انتخاب بین عشق به پسرش و وظیفه‌اش نسبت به خداوند متحمل می شود و سرانجام تصمیم به اطاعت می گیرد، بهترین نمونه باستانی در ادبیات است. این ماجرا به ما کمک می کند تا بفهمیم خداوند چه رنجی را متحمل شد وقتی که اجازه داد پسر عزیزش به دست دشمنانش کشته شود تا ما از مرگ نجات پیدا کنیم. اما این خود، داستانی دیگر است.

ابراهیم از سرزمین خویشاوندانش در شمال، برای اسحاق همسری یافت. آنها صاحب دوقلوهای پسر شدند. بار دیگر نخست زاده، که عیسو بود به خاطر فرزند کوچکتر که یعقوب بود تنزل درجه پیدا کرد، همانطور که در برنامه بزرگ خدا، عیسی جانشین آدم که نخست به دنیا آمده بود، شد. عیسو بزرگِ ادوميان شد، كه مانند اعراب، به حریف سرسختی براي فرزندان يعقوب (دوازده قبيله اسرائيل) تبديل شدند. گردش های بخت و اقبال برای یعقوب هنگامی که او نیز به شمال سفر می کند تا همسری از خانواده عمویش پیدا کند، اما در نهایت به جای یکی از خواهران، با هر دو خواهر ازدواج می کند میخکوب کننده است. یعقوب بی وقفه تلاش می کند تا خود را با مکر و نیرنگ به موفقیت برساند. او نهایتا بعد از 20 سال متوجه می شود که خدای ابراهیم و اسحاق بود که از او محافظت کرده و به او توفیق داده بود. به طور رسمی، نام او به اسرائیل (امیری با خدا) تغییر می کند. او پیروزمندانه به سرزمین محل تولدش باز می گردد، اما با از دست دادن ناگهانی عزیزترین همسرش راحیل، که به هنگام زایمان می میرد، ویران می شود. غم و اندوه ضربه ای  دیگر بر او وارد می کند آن هنگام که پسر محبوبش یوسف، مخفیانه از او دزدیده می شود. زیرا برادران حسودش او را به بردگی می فروشند و به پدر خود وانمود می کنند که یوسف مرده است. وقتی در تلاش برای درک هر کدام از این احساسات هستید ضرباتی سخت بر قلب شما تازیانه می زند اما کم کم متوجه میشوید که این سرگذشت همه فرزندان خداست. بالاخره همه ما متوجه می‌شویم که توان نجات خودمان را نداریم بلکه باید به خدای نادیده اعتماد کنیم و در آنچه موسی "بازوی جاودان" می نامد آرام بگیریم.

14 باب آخر از کتاب پیدایش، داستان حیرت‌انگیز یوسف جوان را روایت می کند. او در سن 17 سالگی توسط برادرانش ربوده می شود و به عنوان برده به سرزمینی بیگانه فرستاده می شود. به مدت 21 سال هیچ ارتباطی با خانواده خود و یا هیچ ایماندار دیگری ندارد. با این حال از ایمان او هرگز کاسته نمی شود. اربابش او را از بردگی، به سرپرستی خانه ارتقا می دهد. بالاخره به نظر می رسد همه چیز برای او رو به بهبود است. اما او در عرض یک شب، بعد از اینکه همسر اربابش ادعا می کند که مورد تجاوز او قرار گرفته است، به زندان انداخته می شود. این بار دومی  است که ورق شانس برمی گردد. او تنها و بی دفاع است، باید سست و ناتوان شده باشد. با این حال، یوسف حتی در زندان، بهترین کارها را می کند و راهش را ادامه می دهد تا جایی که به عنوان مدیر زندانیان منصوب می شود. سرانجام هدیه خدادادی تعبیر خواب، در را به سوی دربار فرعون پادشاه مصر بازمی کند و او در عرض یک شب، خود را ارباب آن سرزمین می یابد. اینجاست که او در جایگاهی قرار می گیرد که وسیله نجات خانواده خود را در زمان قحطی فراهم کند. همه خانواده او به مصر می آیند تا با او زندگی کنند و یعقوب در کهنسالی متوجه می شود که پسر محبوبش هنوز زنده است. خداوند به طوری نامرئی بخت و اقبال خانواده ابراهیم را از طریق نقشه ای  هدایت کرده است که پیچ و خم هایش افسانه ای  از خود باقی می گذارد.

ما در گذری شتابان از 50 باب کتاب پیدایش، دو هزار سال از تاریخ بشر را پیموده ایم. اکنون حدود سال1600 قبل از میلاد است. نمایشنامه کتاب مقدس، ما را به خروج، که سرآغاز ملت اسرائیل است، راهنمایی می کند.

© 2023 by This is the Bible (Persian). 

  • WhatsApp
  • Facebook
bottom of page