خلاصهای از کتاب مقدس و کتابهای آن
هوشع و جومر (هوشع 1: 3)
هوشع - بداقبال در ازدواج
پیامبران با کتابهای کوتاهتر
آخرین بخش عهد عتیق شامل 12 کتاب کوتاه است که توسط پیامبران و در طول قرنهای متمادی نوشته شده است. به طور گیجکنندهای، آنها به ترتیب زمانی نیستند، بنابراین ما سعی خواهیم کرد که هر یک را با کتابهای پادشاهان و تواریخ مرتبط کنیم تا بتوانیم ببینیم پیام آنها چگونه برای آن دوره مناسب بوده است.
از اولین آیه متوجه میشویم که هوشع در دوره اشعیا زندگی میکرده است. اما برخلاف آن پیامبر، کار او نه با مردم یهودا، بلکه با پادشاهی ده₋قبیلهای شمالی و در دوران پادشاهی طولانی و پررونق یِرُبعام دوم بود. به پیامبر از همان ابتدا به طور خاص دستور داده شده بود که با زنی سست اخلاق ازدواج کند. اگرچه این امر خشن و غیرطبیعی به نظر میرسد، به ما یادآوری میکند که این رسولان وفادار خدا چقدر زجر کشیدند تا درسی به قوم خدا بدهند. اشعیا با کمربندش، ارمیا در سیاهچال و دانیال در لانه شیر نیز سلامت و آسایش خود را فدا کردند. دلیل این درخواست عجیب بلافاصله بیان شد: چون خداوند به واسطۀ هوشع سخن گفتن آغاز کرد، به او فرمود:
"برو و زنی فاحشه و فرزندانِ فحشا برای خود بگیر، زیرا این سرزمین خداوند را ترک گفته، سخت هرزه شده است." (هوشع1: 2)
در طول سالهای بعد، هوشع در رابطه با همسرش جومِر، احساسات خود خدا را نمایش میداد، زمانی که قوم محبوب خدا عهد خود را برای خدمت به وی شکستند و به سمت پرستش بتها رفتند. همه چیز به خوبی شروع شد زیرا ازدواج آنها با یک پسر بچه متبرک شد. به هوشع دستور داده شد که او را "یِزرِعیل" یا "پراکنده" بنامد، زیرا قوم خدا بزودی پراکنده خواهند شد. خیلی زود جومر خود واقعیاش را نشان داد. او دوباره باردار شد، اما نه از شوهرش. اینبار یک دختر، "لوروحامَه" یا "آنکه بر او رحم نشده" بود. سپس یک کودک دیگر آمد، که باز هم متعلق به هوشع نبود، به نام "لوعَمّی" که به معنای "قوم من نیستید". تصور کنید که پیامبر در آستانه در ایستاده و فرزندان خود را برای شام به داخل میخواند: "پراکنده، بر او رحم نشده، قوم من نیستید". چه پیام غمانگیزی بود برای همه کسانی که بگوش بودند! و چقدر باید پیامبر را بخاطر "اشتباه" بزرگش در ازدواج با جومر مسخره کرده باشند. خداوند از طریق پیامبر، آزرده و عصبانی صحبت میکند. قوم او به دلیل "زنای"شان در پرستش خدایان دروغین سزاوار افشاگری و طلاق بودند. او آنها را به عنوان قوم خود رد میکند و دیگر به آنها رحم نمیکند و آنها را با باد پراکنده میکند.
و با این حال، عشق خدا به ملتی که از مصر بیرون آورده بود، چنان عمیق بود که او نمیتوانست تحمل کند که آنها را برای همیشه در بدبختی رها کند. او شروع جدیدی خواهد ساخت:
"پس اینک او را مجذوب کرده، به بیابان خواهم آورد و سخنان دلاویز به او خواهم گفت. و در آنجا تاکستانهایش را به وی باز خواهم داد و وادی عَخور (مسیری که یوشع از اریحا به سرزمین موعود طی کرد) را به دروازۀ امید بدل خواهم ساخت. و در آنجا همچون روزهای جوانیاش خواهد سرایید، مانند روزهای بیرون آمدنش از سرزمین مصر. ... تو را تا به ابد نامزد خود خواهم ساخت؛ آری، تو را در عدالت و انصاف و محبت و رحمت نامزد خود خواهم ساخت تو را در وفاداری نامزد خود خواهم ساخت. ... و من او را برای خود در زمین خواهم کاشت. (در زبان عبری "پراکنده کردن" نیز به معنای "کاشتن" است.) بر آن که رحمت نیافته، رحم خواهم کرد؛ و به آن که قوم من نیست، خواهم گفت: "تو قوم منی" و او نیز خواهد گفت: "تو خدای منی." (هوشع2: 14-23)
سپس به پیامبر نگونبخت دستور داده شد که به همسر خطاکار خود پول بدهد تا روزهای زیادی از عاشقانش دور بماند، و این شبیه مدت طولانی تبعید اسرائیل از سرزمین بود، بدون شاه و بدون بت. اما "پس از آن بازگشته، یهوه خدای خویش و پادشاه خود داوود را خواهند جُست و در روزهای بازپسین با ترس به سوی خداوند و نیکویی او خواهند آمد". (هوشع 3: 5)
پیامبر به این منوال ادامه میدهد. در حالی که عبادت توخالی مردمی را که دل به خدا نمیدادند و داوری اجتناب ناپذیری را که در پی آن خواهد بود، مورد توجه قرار میدهد. باب یازدهم به تلخی از درد دلی صحبت میکند که در نگاه تحقیرآمیز خدا به ملتی است که مانند کودکی از مصر بیرون آورده بود و به او راهرفتن آموخته و با مهربانی او را تغذیه کرده بود (همانطور که بسیاری از والدین انجام میدهند)، اما پسر کوچک وقتی بزرگ شد به او پشت کرد. با این حال عشق او چنین است، او نمیتواند خود را به رد کردن آنها مجاب کند. او وعده میدهد که آنها را پس از مجازات بازگرداند. در همین رحمت همیشگی خدا است که همه ما امیدوار هستیم: "دیرخشم و آکنده از محبت" همانطور که موسی در سینا آموخته بود.