top of page
gideon.jpg

جدعون (داوران 6 و 7)

داوران – نجات‌دهندگان ملت

کتاب داوران با وضعیتی که پس از مرگ یوشع اتفاق افتاد آغاز می شود. با مرگ او رابطه بین بنی‌اسرائیل و بردگی در مصر قطع شد. نسل جدیدی به وجود آمد که از سختی‌هایی که پدرانشان متحمل شده بودند چیزی نمی دانستند و آسودگی و رفاه، دلهایشان را از خدا دور کرده بود. و چون هنوز گروهی از کنعانیان تسلیم نشده در سرزمین باقی مانده بودند، وسوسه لغزش به سمت ادیانِ آسان گیر و لذت طلب آنها، برای بنی اسرائیل  بسیار زیاد بود.

موسی درباره این اتفاق و همچنین عواقب آن به بنی‌اسرائیل هشدار داده بود. واکنش خداوند، اعمال فشار دردناکی بر قوم خطاکارش بود تا آنها را به هوش بیاورد.

"... آن نسل نیز همگی به پدران خود پیوستند، و بعد از آنها نسل دیگری برخاستند که نه خداوند را می‌شناختند و نه از کارهایی که او برای اسرائیل کرده بود، آگاهی داشتند... پس خشم خداوند بر اسرائیل افروخته شد، و ایشان را به دست تاراجگران سپرد، که تاراجشان کردند. و ایشان را به دشمنانِ پیرامونشان فروخت، به گونه‌ای که دیگر نمی‌توانستند در برابر دشمنان خود بایستند. هرگاه برای نبرد بیرون می‌رفتند، دست خداوند برای بدی بر ضد ایشان بود، چنانکه بدیشان هشدار داده و برایشان سوگند خورده بود. پس ایشان بغایت در تنگی بودند." (داوران2: 10و 14و 15)

با این حال ، وقتی مردم توبه کردند و حماقت خود را تشخیص دادند ، خداوند به سرعت آنها را بخشید و قهرمانانی را فرستاد تا آنها را از دست ستمگران نجات دهند. در کتاب مقدس، آنها داوران نامیده شده اند. کتاب داوران زندگینامه های مختصر جذابی از این مردان شجاع (و در یک مورد یک زن شجاع) ارائه می دهد که برای نجات ملت، جان خود را به خطر انداختند. برای درک عظمت واقعی این رهبران ، باید از قوه تخیل استفاده کنید ، هنگام خواندن کتاب، خود را در جای آنها قراردهید تا فشارهایی که با آنها مواجه هستند را احساس کنید. هر کلمه ای مهم است. بیایید یکی دو مثال را بررسی کنیم.

دِبورَه  در فصل چهارم داوران ، به معنای واقعی کلمه، داور بود ، یعنی او دادگاه های قضایی را تشکیل می داد که مردم برای رسیدگی به پرونده شان به آنجا می آمدند. لاویان، دیگر این وظیفه را انجام نمی دادند  و در این زمان مردم از خدا رویگردان بودند. او همچنین پیامبری بود که هر از گاهی از روح خداوند الهام می گرفت.

حاصور که بیش از یک قرن پیش، توسط یوشع تخریب شده بود ، در این زمان بازسازی شده بود. فرمانروای جدید آن به آخرین پیشرفتهای فن‌آوری فلز دسترسی داشت و ارتش را به ارابه هایی با اتصالات آهنی مجهز کرد که آنها را قادر می ساخت تا سریعتر بدوند. یابین از قدرت نظامی خود برای تسلط بر اسرائیل استفاده می‌کرد و آنها را زیر فشار باج و خراج قرار داده و زیر این بار سنگین له می کرد.

دِبورَه از باراق که نام عبری او به معنای رعد و برق است، خواست تا ارتش اسرائیل را تشکیل داده و به یابین حمله کند و به او قول داد که خداوند، او را پیروز می کند. باراق نگران بود و اصرار داشت که فقط در صورتی به این رویارویی خواهد رفت که دبوره نیز همراه او برود. سپس با کمی مشقت موفق شد که داوطلبانی از قبایل شمالی را متقاعد کند تا به نیروهای او ملحق شوند. نیروهای او (که بخوبی مسلح نبودند) طبق دستورالعمل، در تپه تابور ، که امروزه نیز از دره یزرعیل نمایان است ، گرد هم آمدند. او ده هزار نفر در اختیار داشت ، اما در مقابلش نیروهای دشمن با نهصد ارابه تحت فرماندهی سیسرا سردار لشکر یابین بودند. آنها در دشت وسیع و مسطح منتظر او بودند که مکانی ایده آل برای عملیات نظامی  ارابه ها بود.

در کمال تعجب ، باراق، سیسرا را در هم کوبید. سربازان او دشمن فراری را تا انتهای دره یزرعیل تعقیب کردند. او چگونه به این پیروزی شگفت انگیز دست یافت؟ اینجاست که باید روایت را با دقت بخوانیم. ابتدا متوجه می شویم که سیسرا، ارابه خود را رها کرده و پیاده فرار می کند. سپس در باب پنجم، ما یک قصیده جنگی داریم (چند نمونه از آن در عهد عتیق وجود دارد) که برای شکرگزاری از خداوند برای پیروزی، ساخته شده است و در آن از باران شدید و نهر قیشون که دشمن را از بین می برد، صحبت می کند. با کنار هم قرار دادن این نکات می توانیم یک طوفان شدید ناگهانی را تجسم کنیم ، که رودخانه را متلاطم کرده و خاک رس دره را به گِل تبدیل می کند. چرخ‌های ارابه به شدت در گل گیر کرده و دشمن تمام مزیت خود را از دست می دهد. این روش معمول خداست که درست به موقع با استفاده از نیروهای طبیعی می تواند توازن قدرت را در عرض چند دقیقه تغییر بدهد. اما ما عمیقا تحت تأثیر فردی قرار می گیریم که با احتمالات ترسناکی روبرو بود ، و با این باور که خدا او را نا امید نمی کند ، آماده شده بود تا وارد جنگ شود. کتاب مقدس این ویژگی را ایمان می نامد. اگر بخواهیم خدا را خشنود کنیم ، ضروری است که ما نیز این ویژگی را داشته باشیم.

درباره جدعون، شخصیت دیگری که نامش در کنار باراق در باب یازدهم عبرانیان، باب قهرمانان عهد جدید، ذکر شده، نیز گفته شده است که "ضعفش به قوّت بدل شد". در زمان او قوم خدا، به پرستش بعل، خدای باروری کنعانیان، و اشتاروت، همسر هوسباز او روی آوردند. حتی پدر جدعون ، سرپرست روستا ، تصمیم گرفته بود با این روند همراه شود و مذبحی برای بعل بسازد. خداوند  همواره صبور ، منتظر توبه مردمش بود. او برای بیدار کردن وجدان مردمش، به مدیانیان ، فرزندان لوط ، اجازه داد تا به مزارع آنها حمله کرده و محصولات آنها را بدزدند. زندگی آنها تبدیل به مصیبت شد.

جدعون مشغول خرمن‌کوبی گندمهایش بود، نه در خرمن‌کوبی روستا که در آن ابری از کاه، از دور قابل رویت باشد، بلکه بسختی و در چَرخُشت (زیرزمینی که محل درست کردن شراب است). اینجاست که فرشته خداوند او را ملاقات می کند؛ غریبه ای که به او نگاه می کرد، شکایت او را درباره اینکه بنظر می رسد خدا قوم خود را رها کرده است، شنید و او را به چالش کشید تا خودش برود و اسرائیل را نجات دهد. اولین مأموریت او این بود که مذبح پدرش را خراب کند و مذبح جدیدی برای خدای اسرائیل بسازد. او این کار را شبانه انجام داد تا دور از جمعیت باشد. سپس به او دستور داده شد که قبایل را برای رویارویی با مدیانیان گردآورد. با اینکه او در جنگ آموزش ندیده بود ، این کار را انجام داد ، اما به توانایی خودش شک داشت. او نشانه‌ای درخواست کرد و خداوند اجابت کرد. نشانه‌ای دیگر طلب کرد و خداوند دوباره نشانه‌ای فرستاد. سپس، فرشته‌ای که فرمان می‌داد، به او گفت که باید نیروهای خود را به سیصد نفر کاهش دهد. خدا می خواست به قوم خود نشان دهد که نه قدرت انسانی بلکه ایمان به او است، که پیروزی را به ارمغان می آورد. در شب نبرد به جدعون دستور داده شد که افراد خود را در سه گروه صد نفری در اطراف اردوگاه مدیان قرار دهد. آنها باید مشعلهای فروزان را برافراشته، در شیپورها دمیده و فریاد بزنند "شمشیری برای خداوند و برای جِدعون". تأثیر آن چشمگیر بود. سربازان دشمن در تاریکی به یکدیگر حمله کردند و سپس در وحشتی مهیب به سمت سراشیبی و رود اردن فرار کردند. جدعون، قهرمان ترسو، داور اسرائیل شد و زمین تا چهل سال آرام گرفت. گرچه خواندن این داستانهای هیجان‌انگیز آسان است، اما باید به شجاعتی بیاندیشیم که لازمه اعتماد به خدا است تا بتوانیم با این باور که او ما را ناامید نخواهد کرد، خود را به دستان خدای نادیده بسپاریم.

کتاب داوران یک دوران پانصد ساله را پوشش می‌دهد که می توان آن را با این عبارت توصیف کرد:

"... در آن روزگار، پادشاهی در اسرائیل نبود، و هر کس هرآنچه در نظرش پسند می‌آمد، می‌کرد." (داوران 17: 6)

زمان اصلاحات فرا رسیده بود و خداوند این اصلاحات را با شکل جدیدی از یک رهبر -یک پادشاه- ایجاد کرد.

bottom of page