خلاصهای از کتاب مقدس و کتابهای آن

اردوگاه قبیلهای در بیابان
اعداد - سفر زیارتی طولانی به سوی سرزمین موعود
در قوم بردگان سابق، شمار بسیار زیادی از اسرائیلیان بودند که موسی در حال هدایت آنها به سرزمین اجدادشان بود. آنها باید سازماندهی می شدند. شش باب اول، آن دقت نظامی را توصیف می کند که منجر به این سازماندهی شد. یکی از اولین وظایف موسی، حتی قبل از ترک کوه سینا، انجام سرشماری بود. شمار مردان بالغ در میان دوازده قبیله یا گروه های خانوادگی متشکل از نوادگان دوازده پسر یعقوب، به غیر از قبیله لاوی، به بیش از 603000 نفر می رسید. لاویان که کاهنان رسمی ملت بودند، 22000 نفر به این تعداد می افزودند.
برای حفظ نظم و امنیت، به هر یک از گروه های قبیله ای، مناطق مشخصی در آن اردوگاه عظیم اختصاص داده شد. چیدمان به شکل مربعی بود با مرکزیت خیمه جدید درخشان، که لاویان از آن محافظت می کردند. هر قبیله پرچم یا استاندارد مخصوص به خود را داشت، با نشانی (احتمالاً شیر، گوساله، مرد یا عقاب) که حتی یک کودک گمشده نیز می توانست به راحتی به سمت آن رفته و راه خانه اش را پیدا کند. برای حفظ بهداشت، توالت ها در خارج از اردوگاه بودند و در باب پنجم دستور داده شد که جذامیان و مبتلایان به بیماری های بالقوه مسری، از اجتماع دور نگه داشته شوند. حتی دستور راهپیمایی نیز مقرر شده بود که در هنگام گشودن راه در بیابان، هر قبیله در جای خاصی در آن ردیف عظیم قرار داده شده باشند.
هر یک از رهبران دوازده قبیله برای حمل پردهها و تجهیزات سنگین خیمه، یک ارابه جدید اهدا کردند، هدیهای زیبا که موسی از طرف خداوند آن را پذیرفت. صندوق و اثاثیه داخلی همچنان بر دوش حمل می شد. باب های بعدی، وقف لاویان به نقش جدیدشان و سیستم علامت دهی با شیپور را شرح می دهد که جمع شدن و حرکت عمومی را هنگامی که فرشته خداوند در ستونی از ابر در مقابل اردوگاه پیش می رفت، کنترل میکرد.
باب یازدهم با فهرستی طولانی از شورش ها علیه شبان صبورشان، خداوند، آغاز می شود. ابتدا اسرائیلیان شکایت کردند که منا، رژیم غذایی اصلی آنها، خستهکننده است. سپس مریم خواهر موسی، که هارون، برادر بزرگترشان را تشویق کرده بود تا از موسی ایراد بگیرند، با یک هفته خروج از اردوگاه، مجازات شد. وقتی که سرانجام به مرز سرزمین موعود رسیدند، مردم موسی را متقاعد كردند كه دوازده جاسوس را برای شناسایی آن كشور بفرستد. جاسوسان تأیید کردند که آنجا واقعاً مکان مطلوبی برای زندگی است، اما اصرار داشتند که ساکنان محلی قوی تر از آن هستند که بشود بر آنها پیروز شد. دو نفر از آنها، یوشع، شاگرد موسی، و کالیب از قبیله یهودا، با اکثریت مخالف بودند، اما نتوانستند مردم را متقاعد کنند که به خدایی اعتماد کنند که آنها را به روشی فوقالعاده از دست مصریان نجات داده بود. آن دو نفر نادیده گرفته شدند و وحشت در اردوگاه گسترش یافت. خدا از بیایمانی بنیاسرائیل بسیار خشمگین بود. او حکم کرد که فقط یوشع و کالیب وارد سرزمین خواهند شد. بقیه بنی اسرائیل در بیابان خواهند مرد و فرزندانشان جای آنها را خواهند گرفت. راهپیمایی طولانی از سر گرفته شد.
خیلی زود دوباره اقتدار موسی مورد هجوم قرار گرفت، این بار توسط ائتلافی متشکل از 250 نفر از رهبران قبایل، به سرپرستی قورح، داتان و اَبیرام، که با قضاوت آتشین خداوند به پایان رسید (باب 16). چالش بعدی زمانی رخ داد که منبع آب خشک شد، و یکبار دیگر، یک نماینده عصبانی در مقابل چادر موسی پیدا شد. این بار خداوند به موسی دستور داد تا با صدای خود از صخره ای که خشک شده بود، آب بیرون بکشد، اما او در عوض، بخاطر عصبانیتش از مردم، با عصای خود بر صخره کوبید. این امر باعث سرزنش او شد و به قیمت از دست دادن حق ورود به سرزمین برایش تمام شد. او باید در بیابان می مرد، مانند افرادی که خیلی خوب به آنها خدمت کرده بود. مسئولیت رهبری، اینچنین است.
شکایت بعدی بر سر طولانی بودن مدت زمان سفر، مطرح شد. این بار بلای مارهای سمی برای حمله به مردم فرستاده شد. خداوند، به روش معناداری، به آنها شفا عطا کرد. اگر آنقدر ایمان داشتند که از در خیمههایشان بیرون آمده و به مار برنجینی که موسی به تیرکی بسته بود نگاه کنند، بهبود می یافتند. آنها که شک داشتند در خانه ماندند و مردند. بعداً، در یوحنا باب 3، عیسی خود را به آن مار به چوب میخشده تشبیه می کند. مار در کتاب مقدس نشان دهنده گناه و عصیان انسان علیه خدا است. عیسی با میخ زدن گناه بر صلیب، نجات را برای همه کسانی که به او ملحق خواهند شد، فراهم کرد.
سرانجام پس از سالها سرگردانی، مردم به سمت شرق رود اردن رفتند. با رهبری موسی، آنها ساکنان آن منطقه را مغلوب خود کردند. دستور داده شد که موآبیان، اقوام دور اسرائیل در سمت شرق دریای مرده، بدون مزاحمت رها شوند. با این حال پادشاه موآبیان، وحشت زده، بَلعام را که فالگیر بود استخدام کرد تا بنیاسرائیل را برای او لعنت کند. از شانس بد بلعام، خداوند لعنت های او را به نعمت تبدیل کرد. بلعام مکار، که هنوز مصمم بود پاداش بزرگی از کارفرمایش بگیرد، او را وادار کرد تا از راه وسوسه، بنی اسرائیل را از هم بپاشد. او پیشنهاد کرد که دختران موآبی پر زرق و برق را برای اغوای مردان جوان اسرائیل بفرستند. این مکر کارساز بود و بسیاری از مردم هنگامی که در حال پرستش خدایان موآب بودند به مجازات مرگ محکوم شدند. این منجر به دومین سرشماری افراد شد، و مشخص شد از آن گروه اصلی که 40 سال قبل مصر را ترک کرده بودند، فقط یوشع و کالیب زنده مانده بودند.
آخرین باب های کتاب اعداد، شامل تعیین یوشع به عنوان جانشین موسی و فهرست کردن سه عید مهم سالانه در شریعت، عید پسخ، نوبرها و خیمه ها است. در این سه مورد، هر مرد یهودی مجبور بود همراه با خانواده اش از خانه خود به خیمه سفر کند.
دو و نیم قبیله که دامداران حرفه ای بودند، خواستند که میراث شان را در دشت های پوشیده از چمن جلعاد در شرق رود اردن به آنها بدهند. این میتوانست به نارضایتی سایر قبایل منجر شود. موسی مصالحه برقرار کرد. او اصرار داشت که آنها ابتدا باید به برادران خود کمک کنند تا در میراث خود مستقر شوند. تنها در این صورت آنها می توانستند به شرق بازگردند.
سپس موسی، شرح رسمی این سرزمین را ثبت کرد و شهرهای کنعانی را نام برد و حدود آن را مشخص کرد و برای لاویان که می بایست در میان سایر اقوام پراکنده شوند تا به تعلیم و اجرای شریعت بپردازند، شهرهایی تعیین کرد.