خلاصهای از کتاب مقدس و کتابهای آن
نامه به فیلیپیان
"من به خاطر مسیح در زنجیرم." (فیلیپیان 1: 13)
این یک نامه پر احساس است، زیرا پولس دوستی گرمی با آن گروه در فیلیپی داشت. این نامه دیگری از زندان است که احتمالاً در پایان "دو سال کامل" که او در رم سپری کرد، نوشته شده است زیرا او از آزادیش مطمئن است. این یک نامه قدردانی است. فیلیپیان میدانستند که رسول از آزادی و آسایش روزمره محروم است. آنها فکرهای خود را روی هم گذاشته بودند و برای او هدیهای درست کرده بودند که توسط اِپافْرودیتوس، یکی از اعضایشان، به رم برده شده بود. اکنون وی در حال بازگشت بود و پولس نامهای نوشت تا او ببرد. احتمالا در یک روز یکشنبه، آن نامه با صدای بلند برای جمعیت فراوان جمع شده در آن گردهمایی خوانده میشود و میتوانیم چهرههای مشتاق آنها را در حال شنیدن اخبار پولس از سلولش در زندان، تصور کنیم.
او به آنها میگوید که حتی زندانی شدنش موجب خیر شده است. هر سربازی که برای نگهبانی از رسول حاضر میشد متوجه شده بود که او به خاطر عیسای ناصری در زنجیر است. در نتیجه برخی از سپاهیان امپراتوری در واقع مسیحی شده بودند. انرژی پولس در موعظه در زندان بر برادران و خواهران رومی که با الگوبرداری از او برانگیخته شده بودند، نفوذ کرده بود. وقتی این مرد شگفتانگیز را میبینیم که آنچنان خودش را وقف سرورش میکند، نمیتوانیم شرمنده نشویم. حتی وقتی مجبور است سفرهای خود را بخاطر دسیسههای دشمنانش متوقف کند، حاضر نیست در گوشهای بنشیند و ماتم بگیرد. هر فردی که از در سلول او میآمد، شاگردی بالقوه بود. او باید آنها را از مرگ ابدی نجات میداد.
باب دوم قیاس زیرکانهای بین آدم و مسیح ترسیم میکند. پولس به ما میآموزد که غرور طبیعی خود را نابود کنیم و همیشه کاری را انجام دهیم که به دیگران کمک میکند. او به ما میگوید که عیسی باید الگوی ما باشد. او نیز مانند آدم، شکل فیزیکی خالق را داشت. اما برخلاف آدم، که به میوه ممنوعه به امید اینکه بتواند او را شبیه خدا کند، چنگ زد، عیسی قانون خدا را زیر پا نگذاشت. اگرچه او به عنوان پادشاه پادشاهان به دنیا آمد، اما برابری با خدا را چیزی نمیدانست که باید به آن آویخت، و نقش پَست خدمتگزاری به همنوعان خود را پذیرفت. آدم خود را محکوم به مرگ یافت. در مقابل، عیسی بخاطر فروتنیاش، نامی بالاتر از هر نام خواهد داشت.
پولس به فیلیپیان اطلاع میدهد که تیموتائوس را به محض شنیدن نتیجه پرونده خود نزد آنها میفرستد، به این امید که خود او نیز در پیاش برود. اما اکنون او باید فرستاده آنها اپافرودیتوس را به آنها بازگرداند. در این مرحله یک نمایش احساسی کوچک بوجود میآید. ظاهراً این برادر در رم، تا سرحد مرگ، بیمار شده و موجب نگرانی شدید پولس شده بود. اما خدا به او رحم کرده بود و به او سلامتی عطا کرده بود و حالا داشت با آن نامه بازمیگشت.
از دیدگاه انسانی، پولس وکیل جوان جاهطلب، زندگی خود را هدر داده بود، سالها آزار و شکنجه را بعنوان یک مسیحی تحمل کرده بود و اکنون در زندان محبوس شده بود. اما او با خوشحالی شغل گذشته خود را در ازای دریافت پاداشی فوقالعاده یعنی شناخت اربابش عیسی، رها کرده بود. هدف او دیگر شهرت و ثروت نبود، بلکه رستاخیز از مردگان بود. او به اندازه یک ورزشکار در یک مسابقه، که مصمم به کسب تاج گل پیروزی است، خودش را وقف کرده بود:
"امّا یک کار میکنم، و آن اینکه آنچه در عقب است به فراموشی میسپارم و به سوی آنچه در پیش است خود را به جلو کشانده، برای رسیدن به خط پایان میکوشم، تا جایزهای را به دست آورم که خدا برای آن مرا در مسیحْ عیسی به بالا فراخوانده است." (فیلیپیان 3: 13 -14)
سرانجام در باب آخر به دلیل نامهاش می پردازد. او میگوید: این واقعاً از مهربانیشان بود که به او فکر کرده بودند. او آموخته بود که محرومیتها و ناراحتیها را بپذیرد. اما قدر هدیه آنها را میدانست. و او مطمئن بود که خداوند برای توجه و تدبیرشان به آنها پاداش خواهد داد. ما نمیدانیم برای او چه فرستادند. پتو و کیک میوهای بود یا ژاکت دست بافت و کاغذ تحریر؟ ما نمیتوانیم بفهمیم. اما واکنش او نشان میدهد که یک حرکت اندیشمندانه میتواند برای کسی که در مشکل است، چه تفاوتی ایجاد کند.