خلاصهای از کتاب مقدس و کتابهای آن
کتاب مکاشفه

چهار سوار (مکاشفه 6)
این آخرین کتاب از کتاب مقدس است و توسط یوحنای رسول، احتمالاً در اواخر قرن اول نوشته شده است. او در دوران آزار و اذیتها مینویسد، زمانی که مقامات رومی او را به تبعید فرستادهاند و در جزیره پاتموس "به خاطر کلام خدا و شهادت عیسی" (مکاشفه 1: 9) رها شده است. پاتموس جزیرهای کوچک در سواحل ترکیه است که مساحتی در حدود 13 مایل (34 کیلومتر) مربع دارد.
مکاشفه، گزارشی از مجموعهای از رؤیاهای الهام شده است، که در آن یوحنا میبیند و میشنود که استادش عیسی با او صحبت میکند و پیامی برای برادران و خواهران مسیحی میدهد. آیه آغازین مهم است؛ "مکاشفۀ عیسی مسیح، که خدا به او عطا فرمود تا آنچه را میباید زود واقع شود، به خادمان خود بازنماید." رویا برای این بود که چیزهایی را که باید اتفاق بیفتد به یوحنا نشان بدهد. پس این یک پیشگویی بود، مانند پیشگوییهای اشعیا یا ارمیا. سیر وقایع را در آینده پیشبینی میکرد تا بندگان خدا در مواقع آزار و اذیت، آماده و تقویت شوند و بدانند وقایع جهان در دست خداست و پیوسته بسوی هدف پادشاهی او حرکت کنند.
برای درک کتاب مکاشفه، باید ابتدا بقیه کتاب مقدس را خوانده باشیم، زیرا با پیوندها و کنایههایی از نوشتههای قبلی به تصویر کشیده شده است. عملاً هر عبارت و مضمونی، از عهد عتیق (در برخی موارد عهد جدید) برداشته شده و در موقعیتی جدید اما مشابه به کار رفته است. ما پیوندهای محکمی با رؤیاهای دانیال نبی پیدا خواهیم کرد، که چهار جانور شگفتانگیز با ویژگیهایی را دید که سیر تاریخ را از زمان وی تا قرن اول پیشگویی میکردند. رؤیاهای یوحنا از جایی که برای دانیال متوقف شد، ادامه مییابد و ما با جانوران دانیال در ظاهری جدید دیدار خواهیم کرد، که اینبار به کار رفتهاند تا وقایع تاریخ اروپا را در طول قرنها پیشبینی کنند.
یک نکته کلیدی در مکاشفه، عدد هفت است. هفت عدد کامل است، چرخه روزهایی که یک هفته را کامل میکند و دوباره شروع میشود. این کتاب به گروههای هفتتایی تقسیم شده است؛ هفت چراغدان و هفت نامه، هفت مُهرِ مومی بر یک طومار، هفت شیپور که به نوبت خود دمیده میشوند، و هفت پیاله محراب که بر روی زمین ریخته می شود. موضوع دیگری نیز وجود دارد؛ هفت در هفتمین. این مفهوم از فتح اَریحا توسط یوشع میآید. سربازان اسرائیل روزی یک بار به مدت شش روز، شهر اریحا را دور میزدند. اما در روز هفتم آنها هفت دور راهپیمایی کردند و در دور آخر، دیوارها فرو ریخت و شهر سقوط کرد. بنابراین ما در مکاشفه شش مُهر داریم، اما هنگامی که هفتمین مُهر گسسته میشود مشخص میشود که هفت شیپور را در بر گرفته است و هنگامی که هفتمین شیپور شروع به دمیدن میکند، هفت پیاله را پنهان کرده است. تنها زمانی که به هفتمین پیاله میرسیم، سرانجام پادشاهی خدا با جلال تمام از راه میرسد.
نمودار ساختار کتاب مکاشفه
در اینجا یک نمایش شماتیک از نحوه طراحی کتاب مکاشفه در مجموعه های هفت تایی است.

در باب آغازین، یوحنا استاد خود، عیسی را در جلال بهشتی میبیند. عیسی در میان هفت چراغدان طلایی راه میرود که به یوحنا گفته میشود که نماینده هفت جامعه کلیسایی در استان آسیا هستند. به هر کدام به نوبه خود، یک گزارش مکتوب به یوحنا دیکته میشود و موفقیتها و نقاط ضعف آنها را مشخص میکند، درست مانند گزارش مرسوم پایان ترم در مدرسه. هر نامه با یک وعده زیبا به پایان میرسد که خطاب به "هر که غالب آید" میباشد. عجیب است که هفت کلیسا را در یک منطقه با چنین تنوعی از نظر سلامت معنوی میبینیم، از اَفِسُس، که صبورانه بردباری میکنند و برای خاطر عیسی شکیبایی میکنند، تا لائودیکیه خودبین و ازخودراضی، که البته از نظر عیسی نزدیک به مرگ است (مکاشفه 1: 11تا 3: 22 را ملاحظه کنید).
در این مرحله از یوحنا دعوت میشود تا به بالا به آسمان برود تا بتواند تاریخ را در برابر چشمانش مشاهده کند. برخلاف هفت نامه، که برای معاصران او فرستاده شد، بقیه مکاشفه مربوط به وقایع پس از زندگی یوحنا است. برای درک صحنه از این نقطه به بعد، باید یک نمایشنامه را تصور کنیم، یک نمایش تاریخی که بصورت مجموعهای از پردهها روی صحنه تئاتر اجرا میشود. یوحنای ناظر بر اجرا به جایگاه سلطنتی دعوت میشود. به پایین نگاه میکند، زمین و دریا را در زیر پای خود میبیند. با اعلام هر پرده، شخصیتها با جلوههای صوتی مناسب میآیند و میروند. "جایگاه سلطنتی" در باب چهارم به عنوان معبدی از عهد عتیق تعریف شده است، که با یک صندوق ("تخت پادشاهی" که زمانی فرشته خدا به عنوان نماینده او بر روی آن نشسته بود)، یک مذبح بخور، یک مذبح برای قربانی، یک مخزن بزرگ یا "دریا" برای آب، یک چراغدان، و چهار کروبی یا "موجود زنده" تکمیل شده بود. او همچنین در پیش رو ۲۴ پیر را میبیند که به خداوند خدمت میکنند، مانند همان 24 تن از مشایخ لاویان که در معبد سلیمان خدمت میکردند.
در اولین صحنه، یوحنا خداوند را می بیند که بر تخت نشسته است و طوماری را در دست دارد که از هفت بخش تشکیل شده است و هر یک به طور جداگانه با یک نخ و آویزه مومی، مُهر و موم شده است. و تا زمانی که نخها بریده نمیشد، هیچ کس نمیتوانست طومار را بخواند. یوحنا یک بره زخمی را میبیند که به تاج و تخت نزدیک میشود. او عیسی، بره خداست، و حق باز کردن طومار به او داده شده است.
نخ اول را قطع میکند و همانطور که طومار باز میشود، اسبی سفید با یک جنگجو بر پشتش، به صحنه میتازد. مُهر بعدی یک اسب قرمز را نشان میدهد که مردی با شمشیری بزرگ بر آن سوار شده است. اسب سوم، سیاه است. و سوارکارش ترازویی برای وزن کردن جیره غذایی روزانه حمل میکند. چهارمی به رنگ جسد است و اسکلتی پشت اوست که بصورت نمادین، گور مردگان را در یک چهارم زمین بیل میزند.
چهار اسب رنگی از زکریای نبی در عهد عتیق گرفته شده است. بسادگی میتوان چهار مُهر را با تاریخ امپراتوری روم پس از مرگ یوحنا همردیف کرد؛ دوران اولیه صلح و شکوفایی، به دنبال آن جنگ داخلی، سپس قحطی و بیماری طاعون، به ویژه در قسمت ایتالیایی امپراتوری، که در این زمان به چهار ربع تقسیم شد. این دوران از سال 100 تا 270 بعد از میلاد را دربرمیگیرد. مُهر بعدی، مذبحی را نشان میدهد که بر آن خون پاشیده شده است، و گفته میشود که خون نشاندهنده جان ایمانداران مسیحی است. بسیاری از آنها در حوالی سال 300 میلادی توسط امپراتور دیوکلتیانوس[1] کافر (بتپرست) به شهادت رسیدند. مُهر ششم همراه با جلوههای صوتی نمایشی، زلزله، و حذف شدن خورشید، ماه و ستارگان (یک نماد سنتی در کتاب مقدس برای تغییر حاکمیت) گشوده میشود. این موضوع مرتبط با تغییرات انقلابی در زمانی است که کُنستانتین با موفقیت برای کنترل امپراتوری مبارزه کرد. روم کافر به روم مسیحی تبدیل شد، زیرا او یک بار و برای همیشه، آزار و شکنجه را از کسانی که از پرستش خدایان باستان امتناع میکردند، برداشت. کُنستانتین در سال 312 میلادی به سلطنت رسید.
در خلال زمان آرامی که پس از آن به وقوع پیوست، یوحنا در باب هفتم 144000 نفر را مشاهده کرد که توسط یک فرشته پیامآور، بر پیشانی آنها نشان گذاشته شده بود، مانند آن مردان وفادار که حزقیال پیش از سقوط اورشلیم در رؤیای خود دید که برای خدا کنار گذاشته شده بودند (حزقیال 9: 4). آنها از 12 قبیله اسرائیل میآیند، اما قبیله دان از لیست حذف شده است، زیرا آنها به معنای واقعی کلمه یهودی نیستند، بلکه میوه ایماندارانی هستند که تحت رژیم جدید و مطلوب، در آرامش قبل از نابودی امپراتوری توسط قبایل بربر، برداشت شدهاند. آنها بخشی از جمعیت عظیمی از همه ملل زیر آسمان را تشکیل میدهند که یوحنا اکنون صدایشان را در هنگام ستایش خدا، در رویایی آرامشبخش از پادشاهی خدا میشنود. اما قبل از دادن آن پاداش، باید افراد دیگری را فراخواند تا به آنها بپیوندند، و بنابراین مُهر شماره هفت، هفت شیپور را نشان میدهد؛ مرحله بعدی از "آنچه میباید زود واقع شود."
در طول مدت گشودن مُهر و مومها، از وزش طوفان باد برای ویران کردن زمین زیر پای رسول، جلوگیری شده بود. این بادها نشاندهنده حملات بربرها بود که قرار بود امپراتوری را درنوردیده و قدرت سیاسی روم را در غرب از بین ببرد. اکنون، همانطور که اولین شیپور به صدا درمیآید، تگرگ و آتش (برگرفته از بلایای موسی بر مصر) بر زمین میبارد؛ همچنان که در حمله گوتیان به ایتالیا، آنها تا یک سوم زمین را درنوردیدند. با شیپور دوم، کوهی سوزان به دریا میافتد؛ نیروی دریایی وندالها رومیان را در مدیترانه غرق میکند. شیپور سوم شاهد برخورد یک شهاب سنگ به منطقه رودخانهها و نهرها است، چنانکه آتیلا و هونها به منطقه آلپ سقوط میکنند. چهارمین شیپور، خورشید، ماه و ستارگان را حذف میکند، که مربوط به اودوآکر، پادشاه گوتها است که آخرین امپراتور را در شهر روم برکنار کرد و خود را بعنوان پادشاه برگزید. امپراتوری در این دوره، سه بخش داشت و یک سوم بخش غربی اکنون دیگر وجود نداشت.
قرار نبود سمت شرقی امپراتوری که تحت حکومت قسطنطنیه بود، از داوری خدا بگریزد. شیپور پنجم به صدا درآمد و دستهای از ملخها مانند دود از یک گودال بیرون آمدند (این نما با نمایی که ابراهیم در لبه صخره از نابودی سُدوم دیده بود مرتبط است) و روی زمین را پوشاندند. ستارهای که آنها را رهبری کرد محمد بود و پیروانش آمده بودند تا برای سیصد سال حوضه مدیترانه را تحت سلطه خود درآورند. شیپور ششم نیروی عظیمی از سواره نظام را در سراسر زمین میبیند، زیرا تُرکها به نوبه خود امپراتوری شرقی را تحت سلطه درمیآورند. در ماه مه 1453 قسطنطنیه را گرفتند و امپراتوری روم به پایان رسید.
شیپور ششم برای مدتی به طنین خود ادامه میدهد. باب دهم رؤیایی دارد که مهر و موم شده نگه داشته شد، اما در باب یازدهم، یوحنا دو شاهد را میبیند که علیه بدیهای زمان خود صحبت میکنند. این مردان با موسی و ایلیا، دو پیامبر بزرگ عهد عتیق مرتبط هستند. در این زمان، خود کلیساهای مسیحی به انحراف کشیده شده بودند و کسانی که اعتراض میکردند زندگی خود را به خطر میانداختند. آنها به مدت 1260 روز بشارت دادند (در گاهشماری کتاب مقدس یک روز نشانگر یک سال است) اما در نهایت خاموش شدند. آن تاریکی که پس از کشتار تاریخی سنبارتلمی[2] در سال 1572 میلادی، اروپا را فراگرفته بود، تنها با زلزله بزرگ دیگری برطرف شد، که در آن یوحنا بار دیگر شاهد تغییر شدید حاکمیت بود. این موضوع با انقلاب فرانسه مطابقت دارد که در سال 1759 میلادی اتفاق افتاد و آزادی بیان را احیا کرد، و کنترل خفقان آور کلیسا و پادشاهان را بر زندگی بشر از بین برد، و ابتدا در فرانسه و سپس به سایر نقاط جهان گسترش یافت.
سرانجام به شیپور هفتم میرسیم (مکاشفه 11: 15)، و با شروع به دمیدن، پادشاهی خدا اعلام میشود. اما پایان، هنوز کاملا فرانرسیده است، زیرا پیش از آن که آخرین قدیس (مؤمنی که برای خدا کنار گذاشته شده است) از بین ملل زمین فراخوانده شود، تاریخ بیشتری باید از سر گذشته شود. در واقع، در این مرحله، روایت این نمایش، مانند یک رمان، به گذشته برمیگردد تا به آنچه در هنگام همه این تغییرات سیاسی، در جبهه مذهبی رخ داده است، نگاهی کند. در باب دوازده، ما با رویدادهای داخل کلیسا آشنا میشویم. که تصویری دلگرم کننده نیست. با شروع باب دوازده، یوحنا زنی باردار را در بهشت میبیند. پسری به دنیا میآورد که میجنگد و اژدهای قرمز بزرگی را که یک سوم ستارهها را پشت دمش میکشید، از آسمانها به زمین میافکند. این تصویر عجیب بر اساس اولین پیشگویی در کتاب مقدس است؛ وعده به آدم و حوا مبنی بر اینکه یک نفر از نسل زن، مار را که گناه را به جهان آورده است نابود خواهد کرد (پیدایش 3: 15). آن وعدهای بود که ما در سرورمان عیسی، پسر مریم باکره، دیدیم. بنابراین نسل زن، و شکستن قدرت گناه در مرگ و رستاخیز او، تحقق یافت. اما این سیصد سال پیش بود. کتاب مکاشفه، از این زبان عهد عتیق، برای توصیف نبرد قرن چهارم بین کنستانتین[3] و امپراتور کافر (لیسینیوس[4]) استفاده میکند که بر یک سوم شرقی امپراتوری حکومت میکرد و با او مخالف بود. با سرنگونی کافران، مسیحیان میتوانستند شادمان و در آرامش عبادت کنند. برای آنها، این یک پیشگویی از صلح در پادشاهی بود.
اما تردیدهایی بوجود آمد. آن زن، نماینده کلیسا بود. او دیگر باکرهای نبود که خالص و جدا از دنیا، منتظر بازگشت سروری باشد که با او نامزد شده بود (دوم قرنتیان 11: 2 را ملاحظه کنید). او باردار بود. او به نامزدش بیوفایی کرده بود. او به عنوان شریک امپراتوران و شاهزادگان در موقعیت قدرت قرار داشت. به همین دلیل است که در رؤیا او را میبینیم که در آسمان، مکان فرمانروایی، نشسته و با خورشید و ستارگان تاجگذاری کرده است. انجیل واقعی کلیسای قرن اول، همانطور که رسولان پیشبینی کردند، فاسد و آلوده شده بود. آموزههای جدید، مانند جاودانگی روح، و این مفهوم که عیسی خداست، از فلسفه یونانی به آن راه یافته بود. سلسله مراتبی از کشیشان، اسقفها و اسقف اعظم جایگزین سادگی کلیسای اولیه شده بود. مسیحیان که زمانی از جنگیدن در ارتش روم امتناع میکردند، اکنون جذب درجات نظامی شده بودند.
با این حال، عدهای بودند که به رویگرداندن از دین و ارتداد، اعتراض کردند. با این وجود، اقلیتی کوچک از آنها، از حقیقت گفته شده توسط رسولان دفاع کردند. و در نتیجه متضرر شدند. با گذشت قرنها، آنها با طرد، زندان و مرگ مواجه شدند.
در باب دوازده، اژدهای کافر اخراج شده، هفت سر داشت. در باب بعد جانور ترکیبی دیگری جایگزین او شد که شبیه به آنهایی بود که دانیال دید اما باز هم هفت سر داشت. این بار یکی از سرها زخم مرگباری گرفته بود، اما دوباره جان گرفت و زنده شد. به این جانور
"اجازه داده شد با مقدسین بجنگد و بر آنها پیروز شود؛ و به او اقتدار بر هر طایفه و ملت و زبان و قوم داده شد. همۀ ساکنان زمین آن وحش را خواهند پرستید - همۀ آن کسان که نامشان در آن دفتر حیات نیامده که از آنِ آن بره است که از بدو آفرینش جهان ذبح شده بود. ... اگر کسی میباید به اسارت برود، به اسارت خواهد رفت. اگر کسی میباید به شمشیر کشته شود، به شمشیر کشته خواهد شد. این پایداریِ مقدسین را میطلبد و ایمان آنان را." (مکاشفه 13: 7-10)
همانطور که این جانور از صحنه خارج میشود، جانور دیگری ظاهر میشود. دو شاخ دارد و تمثالی از جانور قبلی میسازد (مانند نبوکدنصر) و مردم را مجبور به پرستش آن میکند و دارای عدد 666 است.
این همه درباره چیست؟ هفت سر، برای ما در باب هفده شناسانده شده است؛ آنجا که آخرین مرحله آن جانور را در نظر میگیریم؛ جانوری قرمز با فاحشهای که سوار بر آن است. جانور سرخ، هنوز هفت سر دارد که آن سرها در آیات 9 و 18 با شهری که بر روی زمین حکمرانی میکند و متشکل از هفت تپه است مرتبط هستند. این شهر به وضوح رُم است. اما یوحنا جرأت نمیکند در نوشتههایش به اسم به روم هجوم ببرد، زیرا روم بود که او را به تبعید فرستاده بود و خوانندگان نامهاش را مورد آزار قرار میداد. بنابراین او از این رمز ساده استفاده میکند که مسیحیان آن را تشخیص میدهند. این روم بود که قدیسان خدا را در زمان سلطنت امپراتوران کافر کشت. و هنگامی که آنها مردند، رومی دیگر، یک روم کاتولیک، از خاکستر شهر امپراتوری برخاست تا تبدیل به یک رئیس جدید مذهب شود تا در مخالفت با کسانی که به او اعتراض میکردند، با مرگ پاسخ دهد.
دو باب بعدی، 14 و 15 به مقدسین، با تصویری از روز داوری، زمانی که انتقام خون بیگناه آنها گرفته میشود، آرامش میبخشد. اما با نزدیک شدن به پایان داستان، کانون توجه به دنیای سیاست غیردینی بازمیگردد تا ببینیم چگونه این امر محقق میشود. در باب 16، هفت پیاله به ترتیب بر روی این جهان ریخته میشود، مجموعهای از قضاوتها در مورد امپراتوری روم مسیحی که برای مدتهای طولانی، خون قدیسین خدا را ریخته بود. ما ماندیم و انقلاب فرانسه. و به دنبال آن ناپلئون ظهور کرد، که با ویرانگری که برای حاکمان و کلیسا به ارمغان آورد، اروپا را از چنگال آنها رها کرد. پیاله ششم شاهد خشک شدن رود فرات (نماینده امپراتوری ترکیه) در پایان قرن نوزدهم بود تا راه را برای آمدن مسیح آماده کند و سرزمین اسرائیل را برای بازگشت مردمش آزاد کند. و سپس، ناگهان، عیسی میآید! مانند دزدی که در شب ناغافل میآید به دنیا میزند (مکاشفه 16: 15). ظهور او آغازگر نبرد آرماگدون است، اوج رویارویی که در تمام متون مقدس جریان دارد، زمانی که نیروهای متحد انسان، خود را در برابر خدا و پسرش قرار میدهند. نتیجه مشخص است. زمین لرزه سوم جهان را متلاشی میکند، و ائتلاف، با تگرگهای غول پیکر ویران میشود، مانند دشمنان اسرائیل در نبرد جبعون (یوشع 10: 11 را ملاحظه کنید).
تنها چیزی که باقی میماند، آخرین پرتو از دنیای دینی است. این دو زن، عروس باکره وفادار و فاحشه رومی زناکار، قرنهاست که با آن مبارزه میکنند. نتیجه مبارزه چیست؟ در باب 17 یوحنا هیولای سرخ را می بیند که فاحشه سوار آن شده است و امتها را علیه عیسی مسیح خداوند جمع میکند. عیسی برنده میشود و او را به نابودی آتشین و مرگبار فرومیاندازد و نامزد وفادار عیسی، خود را برای شام عروسی بره آماده میکند. یوحنا رستاخیز مردگان و روز قیامت را مشاهده میکند، جایی که شریران به مرگ دوم بازگردانده میشوند، اما وفاداران باید زندگی کنند و با سرورشان بر روی زمین سلطنت کنند. دو باب آخر، تصویری شگفتانگیز از دنیای جدید، پادشاهی خدا، ترسیم میکنند، جایی که اشکها و رنجها، که همگی بخشی از لعنت هستند، از بین میروند. خدا با مردان و زنان در شهر مقدس خود اورشلیم زندگی میکند و آبهای زنده از پایتخت به بیرون سرازیر میشود تا شفا و صلح را برای همه ملتها به ارمغان بیاورد. داستان دور کامل را طی کرده است. پیدایش با بهشت روی زمین آغاز شد. که در اثر گناه آدم از بین رفت. وظیفه عیسی این بوده است که با قربانی کردن خودش و ایمان ما به او، هماهنگی با خدا را بازگرداند. به تعبیر نمادین باب آخر این کتاب گرانبها، به پیروانش حق خوردن از درخت زندگی داده میشود و تا ابد زنده میمانند.
[1] Diocletian
[2] Massacre of St Bartholomew
[3] Constantine
[4] Licinius