خلاصهای از کتاب مقدس و کتابهای آن
سفرهای عیسی
نقشه یهودیه و سامره در زمان عیسی
یکی دیگر از تمرینات جذاب این است که ردپای عیسی را در طول سه سال و نیم خدمت او روی نقشه کنار هم قرار دهیم. باز هم، کتابهایی در این زمینه وجود دارد؛ یکی از بهترینها "اطلس زندگی مسیح"[1] نوشته جان استرلینگ[2] است (میتوانید در جستجوی کتاب گوگل بیابید)، که خطی را در سراسر نقشه ترسیم میکند که سفرهای عیسی در طول هر فصل از سال را با ارجاع به کتاب مقدس نشان میدهد. نشانههای اصلی گذر ماهها، اعیاد رسمی، بویژه عید پسخ در ماه مارس/آوریل است که هر مرد یهودی باید در اورشلیم حضور میداشت.
این مطالعه نشان میدهد که بیشتر سال اول در جنوب، در ناحیهای به نام یهودیه، جایی که عیسی شاگردان خود را در رود اردن تعمید میداد، سپری شد. سال دوم در قلمرو زادگاهش، جلیل، در حالی سپری شد که با جمعیت بسیاری که از پی اش میرفتند، از روستایی به روستای دیگر سفر میکرد. مهمترین اتفاق این سفرها خوراک دادن با نان، به 5000 نفر در بیابان بود.
در آغاز سال سوم روند جریان شروع به تغییر کرد. مردم از اینکه او در فعالیتهای سیاستی شرکت فعال نداشت، و از پادشاه شدن خودداری میکرد، از وی ناامید شدند. بسیاری از پیروان او رویگردان شدند و نفرت کاتبان و فریسیان شدیدتر شد. در آن تابستان عیسی شاگردان خود را به کلی از کشور خارج کرد و به صور و صیدون (لبنان کنونی) رفتند. او نیاز داشت از فشارهایی که مدام بیشتر میشد بگریزد. پس از بازگشت، از جلیل اجتناب کرد و از سمت شرقی دره اردن به منطقهای رفت که ساکنان آن غیریهودیان بودند و در آنجا به چهار هزار نفر خوراک داد. سپس عیسی از دریای جلیل عبور کرد و به سمت غربی برگشت، اما وقتی که در ساحل با فریسیان متخاصم روبرو شد، مستقیماً به قایق بازگشت و به سمت شمال شرقی به سمت انتهای بالای دریای جلیل حرکت کرد، جایی که او سفری طولانی را در کوهستان آغاز کرد. شاگردانش باید از رفتار او متحیر و ترسیده باشند. انگار داشت فرار میکرد. پدرش تصمیم گرفت که مداخله کند. در آن کوه که چهره عیسی دگرگون شد، موسی و ایلیا برای مدت کوتاهی به وی پیوستند و برای چند ساعت به زندگی بازگردانده شدند تا درباره روزهای تاریکی که در پیش بود با او صحبت کنند و عزم او را تقویت کنند. روحش تازه شد.
در طول پاییز گذشته، عیسی دوباره از شرق اردن دیدن کرد، به آرامی به سمت جنوب سفر کرد، و آخرین ماههای زندگی خود را در خفا گذراند، زیرا برای سرش جایزه گذاشته بودند. سرانجام، آخرین عید پسخ فرا رسید و او از جاده اریحا به پایتخت آمد و با مَثَل صحبت کرد تا از هرگونه سخنی که ممکن است علیه او استفاده شود اجتناب کند. روزهای آخر در دادگاه معبد سپری شد، جایی که او آشکارا ریاکاری دشمنان خود را محکوم کرد و نفرت آنها را به بالاترین حد رساند. یهودا، یکی از 12 حواری، پذیرفت که به او خیانت کند.
عیسی آخرین شب را به صحبت با حواریون خود اختصاص داد و آنها را برای این واقعیت آماده کرد که به نزد پدرش می رود. از این پس، آنها تنها خواهند بود، و باید از یکدیگر حمایت کنند و روحالقدس، قدرت آسمانی که او میفرستد تا اراده خدا را به آنها بیاموزد، فراگیرند. سپس در شب تاریک بیرون رفت تا با شکنجهگرانش، تمسخر در محکمه، و عذاب و شرم مصلوب شدن در ملاءعام روبرو شود. اما همانطور که هر چهار نویسنده موافقند، در روز سوم شاگردان حیرتزده مقبره او را خالی یافتند. سرورشان از مرگ زنده شده بود.
[1] An Atlas of the Life of Christ
[2] John Stirling